وکیل ملت: ویدیوی صحبتِ انگلیسیِ جواد خیابانی و مربیِ تیمِ بولیوی، سزار فاریاس، به تازگی در فضای مجازی میچرخد (البته فاریاس ظاهراً مربیِ سرپرستِ تیمِ بولیویست).
هرچند کاربرانِ ایرانی عمدتاً بر صحبتِ انگلیسیِ خیابانی تمرکز کردهاند، ویدیوی کاملِ صحبتهای خیابانی و فاریاس نشان میدهد که فاریاس نیز آشناییِ بسیار اولیهای با زبانِ انگلیسی دارد و در سخنانِ او یک جمله با دستورِ زبانِ درست وجود ندارد. از فاریاس که بگذریم، موردِ خیابانی اولین مورد نیست (امیدوارم دستکم آخرین مورد باشد) که یک شخص یا مقامِ ایرانی از سخن گفتن به زبانِ انگلیسی ناتوان است. پیش از این، احمدینژاد (در دیدار با مدودف در سالِ 88)، علیآبادی (در اجلاسِ اوپک) و روحانی (در مصاحبه با کریستین امانپور) نیز همین مشکل را داشتند. در موردِ خیابانی، شکی نیست که مسئولِ اصلیِ سوژه شدنِ او خودِ اوست. با این حد از انگلیسیدانی، قطعاً باید از مترجم کمک میخواست. در هر صورت، وقتی از ویدیوی سخنانِ او با فاریاس و جوِ فعلی فاصله میگیریم، پرسشهایی ناگزیر به ذهن هجوم میآورند. به راستی، چرا با این که زبانِ انگلیسی چندین سال در مدارس و دانشگاههای ما آموزش داده میشود، ما مهارتهای چهارگانۀ خواندن، نوشتن، شنیدن و سخن گفتن را نداریم؟ از کسانی چون خیابانی و مقاماتِ سیاسی که بگذریم، همۀ ما به درجاتِ مختلف در خواندنِ متونِ انگلیسی، نوشتن به انگلیسی، فهمِ شنیداریِ انگلیسی، و سخن گفتن به انگلیسی مشکل داریم. ترجمههای بد و ضعیفی که از انگلیسی میشود نشاندهندۀ فهمِ نارسای ما از متونِ انگلیسیست. تلفظهای بسیاری از ما تلفظهای نادرست یا نادقیقی هستند. سخن گفتن به انگلیسی کابوسی برای ماست. بسیاری از ما از نوشتن به زبانِ انگلیسی ناتوانایم. این واقعیت نشان میدهد که هیچ یک از مهارتهای انگلیسیدانی را به دست نیاوردهایم. از سرزنشِ خیابانی که فارغ شویم، این پرسش مطرح میشود که نقشِ وزارتِ آموزش و پرورش، و وزارتِ علوم، تحقیقات و فناوری در این میان چیست، و مسئولیتِ ضعفِ ما در انگلیسیدانی بر دوشِ کیست؟ من از آن رو بر هر چهار مهارت تأکید دارم که ضعفِ ما در این چهار مهارت نشان میدهد که نظامِ آموزشیِ ما در آموزشِ زبانِ انگلیسی مطلقاً ناکام مانده است زیرا ما هیچ یک از مهارتها را نداریم. این واقعیتِ تلخ دالِ بر این است که نظامِ آموزشیِ ما هیچ هدف و جهتگیریِ روشنی در تعلیمِ زبان نداشته است، و این فاجعهای برای یک نظامِ آموزشیست. باری، عقلانیت از یک منظر همانا درس گرفتن از تجربهها و خطاست و امیدوارم رویدادِ اخیر تذکر و هشداری به همۀ آنهایی باشد که دلنگرانِ مسئلۀ تعلیم و تربیت به نحوِ عام و تعلیمِ زبانهای خارجی به نحوِ خاص هستند. من گمان میکنم یکی از پیامدهای خطیرِ ضعفِ ما در یادگیریِ انگلیسی، خصوصاً خواندن و فهمِ متون، عقبماندگیِ علومِ انسانی در دیارِ ماست. کافیست به این مطلب توجه کنیم که بسیاری از دانشجویانِ ما تقریباً تا پایانِ دورۀ کارشناسیِ ارشد تسلطِ خوبی بر زبانِ انگلیسی و فهمِ متونِ انگلیسی ندارند. منظورم از «تسلطِ خوب» این است که دانشجو بتواند متونِ آکادمیکِ علومِ انسانی را به سهولت و با سرعتی بالا بخواند. چنین توانایی و مهارتی عموماً نزدِ دانشجویانِ علومِ انسانی دیده نمیشود. این کافی نیست که دانشجوی کارشناسی یا کارشناسیِ ارشدِ ما یک مقالۀ بیست صفحهای را در یک هفته بخواند. با نظر به انفجارِ اطلاعات و تکثیرِ هرروزۀ نظریهها و دیدگاهها، چنین دانشجویی هرگز واردِ مسیرِ پژوهشِ آکادمیک نخواهد شد. این وضعیت بدان معناست که دانشجویانِ ما حدودِ هفت سال (25ـ18 سالگی) از دورهای را که قوای ذهنی مثلِ یادگیری، حافظه و ... در اوجِ خود هستند از دست میدهند (تازه اگر دانشجویانِ ما بعد از 25 سالگی در خواندن و فهمِ متونِ انگلیسی مهارت بیابند). حال، این را با یک گویشورِ بومی یا غیربومیِ زبانِ انگلیسی مقایسه کنید که از همان نوجوانی میتواند متونِ انگلیسی را به سهولت بخواند؛ این یعنی چنین کسانی حدودِ یک دهه از دانشجویانِ علومِ انسانیِ ما جلوتر هستند. نباید گمان کنیم که انگلیسیندانی بر ناصیۀ ما نوشته شده است.ما فقط به برنامهریزی و جهتگیریِ درست نیازمندایم.
دیدگاه خود را درباره این خبر بنویسید